چرا علی (ع) خطبه عقد ازدواج مادر را برای فرزندش خواند؟؟؟؟!!!!
یک زن و یک پسر نوجوان در حالی که عده ای اطراف آنها را گرفته بودند برای داوری و قضاوت به نزد عمر رفتند - پسر می گفت این زن مادر من است و آن زن این موضوع را انکار می کرد و می گفت که این پسر فرزند او نیست و دارد به او تهمت زنا می زند - بحث بالا گرفته بود که عمر از پسر سوال کرد آیا برای حرفت هم شاهد و گواهی داری - پسر سر به زیر انداخته و گفت به غیر از خداوند متعال هیچ شاهد و گواهی ندارم و این موضوع باعث گردید که عمر عصبانی شده و به آن پسر بگوید بدون سند و مدرک به مردم تهمت زده ای باید علاوه بر جریمه که باید بپردازی حد شرعی هم بر تو جاری شود .
در حالی که پسر نوجوان را برای اجرای حکم شرعی به میدان شهر می بردند به حضرت علی (ع) برخورد کردند و آن پسر موضوع را به حضرت علی (ع) گفت و از او استمداد طلبید . حضرت علی (ع) از مامورین خواست که دست نگه دارند تا دوباره محاکمه صورت گیرد . این موضوع را سریعاً به عمر گزارش دادند و او خوشحال شده و گفت هر چه علی (ع) بگوید همان کنید.
حضرت علی (ع) از آن زن پرسید آیا با این نوجوان نسبتی داری و او را می شناسی و زن پاسخ داد: نه او را دیده ام و نه می شناسم و تا کنون ازدواج نکرده ام و این نوجوان به من تهمت زنا زده است .
حضرت علی (ع) به آن زن گفت می خواهم تو را به عقد ازدواج این نوجوان در بیاورم و مهرت را 100 درهم از اموال خودم تعیین می کنم و از قنبر غلام خود خواست که سریعاً به خانه رفته و درهم ها را بیاورد و به آن زن بدهد .
صدای گریه زن بلند شد و گفت : به خدا که این پسر راست می گوید و او فرزند من است من سال ها پیش به اذن پدرم با مردی ازدواج کردم و برادرانم با این ازدواج مخالف بودند و من مجبور شدم از این سرزمین کوچ کرده و در جایی دیگر سکونت کنم . حال آنکه شوهرم فوت کرده و برادرانم این طور شرط کرده اند که اگر می خواهی ما تو را بپذیریم باید فرزندت را از خود دور کنی و این داستان من است.
عمر از این داستان بسیار مسرور شد و گفت : لولا علیٌ لهلک عمر ( اگر علی نبود عمر هلاک می شد)