علی (ع) در شعر شهریار
علی ای همای رحمت توچه آیتی خدا را که به سوی فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی ، همه در رخ علی بین به علی شناختم من ، بخدا قسم خدا را
به خدا که در عالم ، اثر فنا نماند چو علی گفته باشد ، سرچشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت ، تو بباری ، ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد ، همه جان ماسوی را
برو ایگدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون ، به اسیرکن مدارا
بجزای علی که آرد؟ پسری ابوالعجایب که علم کند به عالم ، شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ، زمیان پاکبازان چو علی که می تواند؟که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند ، نه بشر توانمش گفت متحریم چه گویم ؟ شه ملک لافتی را
به دو چشم خونفشانم ، هله ای نسیم رحمت که زکوی او غباری ، به من آر توتیا را
به امید آنکه شاید ، برسد به خاک پایت چه پیام ها که دادم ، همه سوزدل صبا را
چوتویی قضایگردان ، به دعای مستمندان که لسان غیب خوشتر ،بنوازد این نوا را
همه شب درین امیدم ، که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی ، بنوازد آشنا را
زنوای مرغ یا حق ، بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن ، چه خوش است شهریارا
استاد شهریار