داریوش آریا

تا حالا که دوست داشتم هر مطلبی مینویسم از خودم باشه چون انشایم خوبه ولی وقت ندارم و سرم هم شلوغه برا همین مطالب خودم زیاد خوب نیست چون مطلبی که می نویسی باید فوق العاده باشه تا دیگران رغبت کنن اونو بخونن .

اولین فرمانده پلیس زن در افغانستان

یک‌چهارم نمایندگان مجلس افغانستان زن هستند
اولین فرمانده پلیس زن در افغانستان
13 سال پس از سقوط طالبان، بهبود وضعیت زنان در افغانستان به بالانرین سطح خود از سال 2001 رسیده و زنان سه مسند در دولت و یک‌چهارم کرسی‌های پارلمان را به خود اختصاص داده‌اند و والی 3 ولایت نیز زن هستند.
اولین فرمانده پلیس زن در افغانستان/تصاویر
در آغاز سال 2014 اتفاق تاریخی دیگری روی داد و آن انتخاب اولین رییس پلیس زن در افغانستان بود. سرهنگ جمیله بیاض اکنون سرپرستی مرکز پلیس “بازار مَندَوی” را در قلب کابل بر عهده دارد. جایی که 400 نیروی پلیس می‌بایست زیر نظر وی، امنیت منطقه‌ای با جمعیت 1/5 میلیون نفر را برقرار کنند. سرهنگ بیاض می‌گوید: «این شانس بزرگی است نه فقط برای من بلکه برای تمام زنان افغانستان». او که مادر 50 ساله 5 فرزند است، تاکید می‌کند که همواره آرزو داشته پا جای پای پدرش بگذارد و پلیس شود. وی با روسری مشکی و یونیفرم خاکستری خود با سرشانه‌های نقره‌ای و قرمز، چهره‌ی باابهتی را به نمایش می‌گذارد.

او بعد از بازرسی هفتگی از نیروهای پلیس حوزه یک کابل، به دفترش برمی‌گردد؛ برگه‌ها را امضا می‌کند؛ پاسخ تلفن‌هایش را می‌دهد؛ و کارکنان را راهنمایی می‌کند. آن هم در حالی که پسر 12 ساله‌اش که روی مبل دفتر نشسته، بی‌حوصله به نظر می‌رسد. خانم بیاض با بیان این‌که «24 ساعت شبانه‌روز کار می‌کند»، اضافه می‌کند که پسرش «از رفتن به مدرسه سر باز زده از این‌که او را کم می‌بیند، شاکی است».

اولین فرمانده پلیس زن افغانستان، آموزش ابتدایی‌اش را را در زمان اشغال این کشور توسط نیروهای شوروی دید و تا زمان حمله‌ی نیروهای طالبان به کابل، عنوان افسر پلیس کار می‌کرد. روز 26 سپتامبر 1996 روزی است که او هرگز آن روز را فراموش نمی‌کند: «وقتی به خانه رسیدم، از یک زن پلیس تبدیل به یک زن عادی شدم. طالبان همه چیز را متوقف کرد. گویی آنها جلوی زندگی را گرفته بودند.»

او در دوره‌ی طالبان دو بار مورد ضرب‌وشتم قرار گرفت: یک بار به خاطر نشان دادن مچ پایش و بار دیگر وقتی که برقعش را پیش از وارد شدن به خانه، بدون آن‌که متوجه شود کسی او را می‌پاید، برداشت.
پس از رفتن طالبان، او به نیروی پلیس بازگشت و از نیروهای متخصص انگلیسی، امریکایی و نروژی آموزش‌های تازه‌ای دید. شرایط جدید، او را به کلورادو، میامی، و نیویورک در امریکا و دوبی و قاهره و حتی سیبری کشاند. “بیاض” با تاکید بر این‌که در افغانستان، «پلیس بودن خیلی متفاوت است»، ارتقای مقام خود را یک پیروزی برای تمام زنان افغانستان می‌داند و می‌گوید با وجود ترور دو پلیس زن در ولایت هلمند در اوایل امسال، کارش را ترک نخواهد کرد.

یک زن ایرانی در میان 15 زن تاثیرگذار جهان


15 نفر از «الهام بخش ترین زنان پیشتاز» دیروز در سایت سی ان ان معرفی شدند. درباره نحوه انتخاب این زنان اینطور آمده بود: «الهام بخش ترین زنان پیشتاز، شما را با زنان فوق العاده زمان ما مرتبط می کند.حرفه ای هایی که سرآمد در تمامی مشاغل، هنر، ورزش، فرهنگ، علوم و ... هستند.
روزنامه هفت صبح: 15 نفر از «الهام بخش ترین زنان پیشتاز» دیروز در سایت سی ان ان معرفی شدند. درباره نحوه انتخاب این زنان اینطور آمده بود: «الهام بخش ترین زنان پیشتاز، شما را با زنان فوق العاده زمان ما مرتبط می کند.حرفه ای هایی که سرآمد در تمامی مشاغل، هنر، ورزش، فرهنگ، علوم و ... هستند. ما می خواهیم بدانیم که کدام زنان از نظر شام مستحق برجسته شدن به دلیل دستاوردهایشان در سال گذشته اند.

به همین منظور به خوانندگان، همکاران و موسساتی که با ما همکاری داشتند مراجعه کرده تا از این مهم مطلع شویم. به علاوه زنان برجسته در لیست بلندی برای کارهایشان در زمینه های علوم، فناوری، سلامت، پزشکی، بشردوستی، بازرگانی و هنر به ترتیب حروف الفبا نامزد شده اند.»

این سایت بعد از آنکه لیست بلندبالای خود را گذاشت، در نهایت کاربران از بین آنها 15 نفر را انتخاب کردند که نام مریم میرزاخانی نیز در میان آنها دیده می شود. هفت صبح در ادامه به معرفی کوتاهی از آنها پرداخته است که می توانید بخوانید.

مریم میرزاخانی


دیگر کمتر کسی است که مریم میرزاخانی را در این یک سال اخیر نشناسد. او از جمله نخبه های ایرانی ساکن خارج از ایران است که به عنوان ریاضی دان و استاد ایرانی در دانشگاه استنفورد آمریکا حضور دارد.

میرزاخانی در 31 سالگی و در دانشگاه استنفورد به عالی ترین جایگاه دانشگاهی؛ مقام استادی رسیده و در سال 2012 برنده مدال فیلدز شد که بالاترین جایزه در ریاضیات به حساب می آید و برای همین او عنوان نخستین زن و نخستین زن ایرانی برنده جایزه فیلدز را در حال حاضر یدک می کشد.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014


سوسی پودجیاستوتی

سوسی پودجیاستوتی وزیر زن شیلات و دریانوردی اندونزی است. او کمک های زیادی در هنگام سونامی در منطقه انجام داد و می توان از او به عنوان فعال در زمینه محیط زیست به خصوص دریا یاد کرد.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014


ملاله یوسف زی

ملاله یوسف زی پاکستانی برنده جایزه صلح نوبل سال 2014 شد. او به دلیل تلاش هایش برای ارتقای سطح تحصیل بانوان در پاکستان برای این جایزه برگزیده شد. با اهدای جایزه نوبل به ملاله 17 ساله، او جوانترین فردی است که برنده جایزه نوبل شده است.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014


جما مورتنسن

مدیرعامل Crisis Action، خیریه ای که از حقوق شهروندان در مناطق جنگی حمایت می کند. او از جمله کسانی است که به افراد آسیب دیده و بحران زده توجه ویژه دارد.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014


آنگلا مرکل

سیاستمدار آلمانی از 22 نوامبر 2005 صدراعظم کنونی و اولین بانوی صدراعظم در تاریخ آلمان است.او برای سه سال متوالی (2011، 2012 و 2013) از سوی مجله فوربس به عنوان قدرتمندترین زن جهان انتخاب شد.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014


تولیا مادونسلا

تولیا مادونسلا حامی حقوق اجتماعی آفریقای جنوبی است که توانست رییس جمهور کشور را زیر سوال ببرد و از سوءاستفاده اش از مالیات های پرداخت شده توسط مردم سوال کند؛ برای همین می توان از او به عنوان تاثیرگذارترین زن در آفریقای جنوبی یاد کرد.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014


اما واتسون

اما شارلوت دوئر واتسون بازیگر فرانسوی است که با بازی در نقش هرمیون گرنجر در مجموعه فیلم های هری پاتر به شهرت رسید. واتسون تنها 9 سال داشت که در فیلم های هری پاتر نقش آفرینی کرد. او با بازی در فیلم هری پاتر حدود10 میلیون پوند ثروت به دست آورد.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014


زنان کوبانی

در این چند ماه اخیر عکس های زیادی از زنان کوبانی منتشر شد که به مقابله با داعش پرداختند. البته نباید از نظر دور داشت که برخی اوقات در انتشار این عکس ها بزرگنمایی های صورت گرفته بود؛ با اینحال نمی توان از نقش بسزای آنها در مبارزات علیه داعش چشمپوشی کرد و گذشت.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014


چیما ماندا آدینچ

چیما ماندا آدینچ، نویسنده نیجریایی است که کارهای زیادی در ادبیات آفریقا داشته و امسال از سوی سایت «فوربز» نیز نامزد برترین فرد سال شده بود.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014


لوپیتا نیونگو

لوپیتا نیونگو، بازیگر و کارگردان کنیایی - مکزیکی است که برنده جایزه اسکار امسال برای بازی در فیلم 12 سال بردگی شد. نقش آفرینی او در این فیلم جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را به او اختصاص داد.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014


ویان دخیل

ویان دخیل عضو مجلس عراق است که علت شهرت او به خاطر نطق اش در پارلمان عراق بود. چندی پیش هلیکوپتر حامل او در جریان بازگشت از کوه «سینجار» دچار حادثه شد و سقوط کرد که بعد از آن، در بیمارستان بستری شد.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014


شاندرا رایمز

شاندرا رایمز فیلمنامه نویس، کارگردان و تهیه کننده آمریکایی است که بیشتر به خاطر نویسندگی و کارگردانی سریال های آناتومی گری و درمانگاه خصوصی مشهور است.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014


ماری لی برنر

ماری لی برنر برنامه نویس و ستاره شناسی است که به ساخت کامپیوترهای اولی کمک فراوانی کرده است.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014


کریستین لاگارد

او اولین زنی است که به عنوان رییس صندوق بین المللی پول انتخاب شد. کریستین لاگارد در سال 2011 در رده نهم فهرست قدرتمندترین زنان جهان نشریه فوربز قرار گرفت.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014


الیزابت وارن

الیزابت وارن سناتور ایالت ماساچوست است که به عنوان پروفسور در دانشگاه هاروارد در زمینه حقوق نیز فعالیت می کند. برخی صاحبنظران مکررا او را از جمله نامزدهای احتمالی انتخابات ریاست جمهوری 2016 ایالات متحده آمریکا دانسته اند.

یک ایرانی در میان 15 زن الهام بخش سال 2014

8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟

امروز 8 دی برابر با 29 دسامبر تقویم میلادی است. روزی که در تاریخ آبستن وقایع و اتفاقات زیادی در ایران و جهان بوده است. به مرور برخی از این وقایع می‌پردازیم.
برترین ها: امروز 8 دی برابر با 29 دسامبر تقویم میلادی است. روزی که در تاریخ آبستن وقایع و اتفاقات زیادی در ایران و جهان بوده است. به مرور برخی از این وقایع می‌پردازیم.

رویداد ها:

1295 - روزی که کازرونی های داوطلب نیروهای انگلیسی را شکست دادند

مقامات انگلیسی که طبق سازشنامه سن پترزبورگ (قراردادِ استعماریِ تقسیم ایران میان انگلستان و روسیه ـ آگوست 1907) نیمه جنوبی و شرقی ایران را و اصطلاحا به نام منطقه نفود در کنترل داشتند در پی حملات کازرونی های میهندوست به تاسیسات انگلیسی در این شهر و ناامن ساختن راههای اطراف برای جلوگیری از تردّد آزادانه انگلیسی ها و عوامل آنان، 28 دسامبر سال 1916 دستور دادند که پانصد تَن از نظامیان تحت فرمان آنان مرکب از سپاهیان هِندی و افراد «اِس پی آر» با چند توپ و مسلسل از شیراز به کازرون بروند و کازرونی ها را سرکوب کنند. در آن زمان توده ی ایرانی (نه مقامات تهران) ناخرسند از استقرار روس ها و انگلیسی ها در وطنشان، با آنان به صورت های مختلف مبارزه می کردند و جنبش کازرونی ها هم در همین راستا بود.

واحد نظامی انگلستان 29 دسامبر (هشتم دی ماه 1295 هجری) شیراز را به عزم کازرون ترک کرد. این نیروی اعزامی پس از درگیری با کازرونی ها که شماری داوطلب و خودجوش با تجهیزاتی ناچیز بودند ولی قبلا سنگربندی کرده بودند با تحمل تلفات سنگین از نیمه راه به شیراز بازگشت.

1917 - وصیتنامه معروف لنین

لنین رهبر انقلاب اکتبر سال 1917 و بنیادگذار اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی و طراح فرضیه مکمل مارکسیسم، معروف به «لنینیسم» وصیتنامه خود را که به همسرش «کروپسکایا» دیکته کرده بود 29 دسامبر سال 1922 به پایان برد و امضاء کرد که سند تاریخی مهمی است.

  کار تنظیم، دیکته کردن و اصلاح دوباره و سه باره این وصیتنامه که قرار بود در کنگره دوازدهم حزب کمونیست (آوریل 1923) مطرح شود یک هفته (22 تا 29 دسامبر)طول کشیده بود. لنین یک ماه پیش از برگزاری این کنگره در دهم مارس 1923 دچار سکته مغزی شد و از کار افتاد و همسرش برای پیشگیری از هرگونه تفرقه در کادر رهبری کشور، وصیتنامه را در یک صندوق گذارد و قفل زد و پس از فوت لنین آن را برای طرح در کنگره سیزدهم به چند تن از گردانندگان آن داد و از آنان قول گرفت که مفاد آن علنی نشود.

8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟
لنین در اواخر عمر

لنین در این وصیتنامه خواسته بود که شمار اعضای کمیته مرکزی حزب افزایش یابد و حتی به یکصد تن برسد تا تصمیمگیری منحصر به چند نفر نباشد که خطرناک است. در این کمیته باید از اصطکاک افراد جلوگیری شود. باید از ایجاد شکاف و انشعاب در حزب پیشگیری گردد . باید حرفهای رفیق تروتسکی را، دست کم شنید. تصمیمات مربوط به برنامه ریزی ها باید به تصویب مجلس مقننه در آید و قانون شود تا از دستبرد تفسیر در امان باشد. اگر ثبات در حزب برهم خورد افول ما حتمی است. به نظر من روابط استالین و تروتسکی باید بهبود یابد که نسبت مستقیم با ثبات حزب و در نتیجه دولت و کشور دارد. اختلاف نظر این دو تن نباید به انشعاب در حزب بیانجامد. رفیق استالین به عنوان دبیرکل حزب (اگر در این سمت باشد) اختیارات زیاد به دست می آورد که من مطمئن نیستم بتواند از عهده انها بر آید. من به توان فراوان رفیق تروتسکی تردید ندارم ،ولی اوهم نباید وقت خود را در کارهای جانبی تلف کند. رفیق تروتسکی توانمندترین عضو در کمیته مرکزی حزب است. من نگران آن هستم که اختلافهای این دو رفیق به انشعاب در حزب و تضعیف آن بینجامد. بوخارین و پیاتاکف در میان چهره های تازه، افرادی قابل و توانمند هستند.

در این وصیتنامه همچنین آمده بود: رفیق استالین مردی خشن و گستاخ است. تا اینجا زیاد بد نیست ولی با این خصلت ها ، قابل تحمل به عنوان دبیر کل حزب نخواهد بود و رفقا باید به این موضوع توجه داشته باشند. رفقا باید برداشتن او را از دبیر کلی و انتخاب فردی دیگر را برای این سمت مورد توجه قرار دهند. ما باید افراد مستعد دیگری را برای احراز مقامات حزبی و اداری آموزش دهیم. ما در پنج سال گذشته در جهانی پر از دشمن، موفق شدیم طبقه کارگر و کشاورز را به جایگاه خود برسانیم . ما ضمن بکار گیری ماشین اداری بازمانده از نظام سابق به این پیروزی ها رسیده ایم که با بهبود مدیریت ، پیشرفتهای ما بسیار چشمگیرتر خواهد بود. ماشین اداری یک جامعه باید خوب کار کند تا پیشرفت حاصل شود. ما باید عده بیشتری کارگر و کشاورز با استعداد را وارد کمیته مرکزی حزب کنیم تا خون تازه ای وارد شریانها شود. باید شدیدا مراقبت کنید که فرصت طلبان وارد صفوف شما نشوند که از درون متلاشی خواهید شد. شورا ها (ساویت ها) باید از نظر دور نباشند تا اعضای آنها به تدریج به صورت طبقه خاصه درنیایند و دست به افاده و استثمار دیگران نزنند و اگر در این زمینه کوتاهی کنید؛ پیش از این که به سوسیالیسم کامل برسید ، این بنا ویران و نظام نابود خواهد شد و .... لنین در دو ـ سه مورد با اشاره و کنایه به جانشینان خود هشدار داده است که فراموش نکنند فرضیه مارکس را در کشوری پیاده می کنند که یکپارچگی فرهنگی و آمادگی لازم را نداشته و با کوچکترین غفلت، همه مساعی نقش بر آب خواهد شد.

  «تاریخ» نشان داد که به وصیت های لنین نه تنها توجه نشد بلکه عکس آن صورت گرفت؛ استالین تا پایان عمر (مارس 953 ) دبیرکل حزب و رهبر شوروی بود، تروتسکی را اخراج و تبعید و بعدا ترور کرد و هرکس را که لنین نام برده بود و تمجید کرده بود به گوشه ای راند و ... و به این سان بود که پیش بینی لنین که همانا فروپاشی نظام شوروی بود به تحقق پیوست.

1258 - امضای نخستین قانون اساسی ایران توسط "مظفرالدین شاه" با نام نظامنامه سیاسی

نخستین قانون اساسی مشروطه با نام نظامنامه سیاسی که توسط اولین مجلس شورای ملی ایران در 51 ماده تهیه و تدوین شده بود، در هشتم دی ماه 1285 ش به امضای پادشاه وقت ایران، مظفرالدین شاه قاجار، رسید و مظفرالدین شاه، خود پس از ده روز درگذشت. قانون اساسی امضا شده توسط شاه، در برگیرنده خواست واقعی مردم و علما نبود و اصولاً بدون وقت کافی و با عجله به طور عمده در جهت مسائل مجلس شورای ملی تدوین شده بود. این قانون همچنین از بسیاری مسائل مهم و اساسی دیگرِ حقوقی که می‏باید در آن مطرح می‏شد، بی‏بهره بود. از سوی دیگر، روشنگری‏های روحانیت که در صف مقدم نهضت و مبارزات مشروطیت حضور داشتند، علی‏رغم کارشکنی‏های مداوم درباریان، شرایطی را به وجود آورد که پس از مرگ مظفرالدین شاه، در همان آغاز سلطنت محمدعلی شاه، کمیسیونی در مجلس شورای ملی به منظور تهیه متمم قانون اساسی تشکیل شد. متمم قانون اساسی سرانجام در 107 ماده تصویب و در 15 مهر 1286 ش به امضای محمدعلی شاه قاجار رسید. قانون اساسی مشروطه در طول سال‏های متمادی، به ویژه در دوره رژیم دیکتاتوری پهلوی، دستخوشِ تغییر و تحول بسیار شد، به طوری که در زمان محمدرضا پهلوی، چندین بار، اصول آن تغییر یافت و یا مواردی به آن اضافه شد. حذف و اضافه این اصول، معمولاً به ضرر حاکمیت مردم و اسلام بر کشور و در جهت تثبیت سلطه استبدادی پهلوی بود. دگرگونی اصول مهم قانون اساسی اولیه، از عوامل انحراف نهضت مشروطیت بود. در نهایت با طلوع آفتاب پرشکوه انقلاب اسلامی، قانون اساسی کشور نیز مورد بازنگری کلی قرار گرفت و قانون اساسی فعلی جایگزین آن شد.

1770 - آزمایش اولین ماشین بخار توسط "ژوزف کونیو" مبتکر فرانسوی

نخستین اتومبیل بیش از دو قرن پیش اختراع شد. سازنده? آن یک مهندس فرانسوی بود به‌نام ”ژوزف کونیو" که در ارتش خدمت می‌کرد و تجربه زیادی در ساختن ابزارها و ماشین‌آلات داشت. اتومبیل اختراعی او که اکنون در موزه نگهداری می‌شود، به‌منظور حمل‌ونقل توپ و ساز و برگ جنگی ساخته شده بود که دارای سه چرخ چوبی مانند چرخ‌های گاری بود. بدنه آن هم از چوب بود و در جلوی آن یک دیگ بزرگ فلزی قرار گرفته بود که در آن آب می‌ریختند و به‌وسیله ذغال‌سنگ بخارآب تولید می‌کردند و نیروی محرکه بخارآب اتومبیل را به حرکت درمی‌آورد. اما این اتومبیل ابتدائی حداکثر می‌توانست ساعتی 4 کیلومتر حرکت کند و به‌علاوه چون آب موجود در دیگ آن به سرعت بخار می‌شد، هر 15 دقیقه یک بار می‌بایست اتومبیل را متوقف کنند و در دیگ آن آب بریزند!

8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟

1978 - دکتر صدیقی پیشهاد شاه را که نخست وزیر شود رد کرد ولی بختیار آن را پذیرفت

29 دسامبر سال 1978 دکتر غلامحسین صدیقی جامعه شناس، استاد دانشگاه تهران و آخرین وزیر کشور در حکومت دکتر مصدق که پس از 28 امرداد مدتی را در زندان بسر برده بود به شاه که به او پیشنهاد کرده بود نخست وزیر شود اطلاع داد که نمی تواند این پیشنهاد را بپذیرد و شاه همان روز از شاپور بختیار یکی دیگر از همکاران پیشین دکتر مصدق خواست که کابینه غیر نظامی تشکیل دهد.

پیشنهاد شاه هنگامی به دکتر صدیقی داده شده بود که ژنرال ازهاری نخست وزیر وقت ظاهرا کناره گیری کرده بود. اوضاع بسیار ناآرام بود؛ تظاهرات ضد شاه لحظه ای قطع نمی شد، صدور نفت تقریبا به صفر رسیده بود، روزنامه ها در حال اعتصاب بودند، بانکها بسته بود، خارجیان با عجله ایران را ترک می گفتند و .... از دکتر صدیقی نقل شده است که گفته بود شاه با دعوت از او می خواست که آرامش نسبی برقرار شود تا بتواند دوباره دیکتاتوری کند و او قبول دعوت شاه را خیانت به ملت ـ ملتی که بپاخاسته بود می دانست. طبق همین نقل قول، صدیقی به فرستاده شاه گفته بود که با تغییر این و آن مردم آرام نخواهند گرفت، آنان خواهان تغییرات ریشه ای هستند (یعنی که او باید برود).

8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟
غلامحسین صدیقی

 طبق یک نقل قول دیگر که بعدا به نقل قول اول اضافه شده است؛ دکتر صدیقی همچنین به فرستاده شاه گفته بود .... مردم یک سال است [ازهشتم ژانویه 1978 = 19 دیماه 1356 که نامه ساختگی «رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات چاپ شد] که به خیابان ریخته و اعتراض می کنند و با تغییرات جزئی و وعده و نطق آرام نخواهند گرفت، این تصمیم را باید دست کم شش ماه پیش می گرفتید و دستور آزادی انتشار روزنامه و تاسیس حزب می دادید تا مردم به جای خیابان حرف خودرا آنجا بزنند. به شهادت تاریخ ایران که مدلول «فلسفه تاریخ» قرارگرفته است، نفرت از فساد دولتی، سوء مدیریت، اختلاس، خاصه بازی (اشاره به خواص و امتیازات این طبقه) و افاده و تبعیض از هزاران سال پیش در خون هر ایرانی و عامل تغییر حکومت ها و دودمان ها بوده است و عاملان فساد دولتی دیرزمانی است که با دلارهای نفتی از ایران خارج شده اند و ... و درباره بازگردانیدن آنان و پولها چه وعده ای به مردم می توان داد؟، هیچ ... و من برای بوروکراسی دیرپای ایران ـ بی اعتنایی به مردم در ادارات دولتی و امروز و فردا کردن و گوش نکردن به شکایات و مشکل آنان، راه حلّی نمی بینم جز تعطیل کردن و نوسازی همه سازمانهای دولتی برپایه علم اداری. مردم از کُندی کار در دستگاه قضایی نیز راضی نیستند و بنابراین، مسائل ایران یکی دو تا نیست.

بختیار ششم ژانویه 1979 زمام امور را به دست گرفت. طبق نوشته کرونیکل قرن بیستم (صفحه 1149 ) دولت آمریکا (حکومت کارتر) که سیاست خود را نسبت به ایران عوض کرده بود هشتم ژانویه به شاه اندرز داده بود که از ایران خارج شود. بختیار اعلام کرده بود که شاه به استراحت خواهد رفت و 16 ژانویه شاه تحت عنوان مرخصی از ایران خارج شد؛ رفتی بود که بازگشت نداشت. شاه هنگام خارج شدن از ایران اظهار امیدواری کرده بود که دولت (بختیار) گذشته را اصلاح و برای آینده برنامه ریزی کند.

 در پی خروج شاه از کشور، بختیار تصمیم گرفته بود که با بازگشت آیة الله خمینی از پاریس به تهران با اینکه دستور تشکیل دولت موقت داده بود مخالفت نکند و وی اول فوریه به تهران بازگشت و مورد استقبالی بی مانند قرار گرفت و یازده روز بعد، پس از اینکه ارتش از دولت دکتر بختیار سلب حمایت کرد این دولت ساقط شد و بختیار پس از مدتی پنهان بودن به طریقی که هنوز دقیقا اعلام نشده است از ایران خارج گردید و ... و چند سال بعد هم در پاریس ترور شد.

1911 - اعلام «سون یات سن» به عنوان اولین رئیس جمهور چین.

8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟
سون یات سن

1890 - قتل عام سرخپوستان توسط سفید پوستان آمریکا

29 دسامبر 1890 واحد هفتم سواره نظام آمریکا یک اردوگاه سرخپوستان قبیله «سو Sioux» در ایالت داکوتای جنوبی در کنار نهر «ووندد نی Wounded Knee» را مورد حمله قرارداد. در این حمله که با شلیک توپ همراه بود «بیگ فوت Bigfoot» رئیس قبیله و شماری دیگر از زن و مرد و کودک بومی (اصطلاحا؛ سرخپوست) کشته شدند. پاره ای از گزارشها شمار کشته شدگان را 153 تن سرخپوست و 25 نظامی و برخی دیگر 300 سرخپوست نشان می دهد. این حمله متعاقب قتل «سیتینگ بول Sitting Bull» و یازده تن دیگر از سران قبیله «سو» صورت گرفت که دو هفته پیش از آن در 15 دسامبر روی داده بود.
   
8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟
جسد منجمد «بیگ فوت Bigfoot» میان برف

اوایل دسامبر به مقامات دولتی آمریکا گزارش رسیده بود که افراد دو طایفه از قبیله «سو» در حال رقص ارواح هستند که ممکن است پس از آن، مسلحانه درصدد پس گرفتن اراضی خود از سفید پوستان مهاجر برآیند و کشتار کنند. مقامات دولتی برپایه خاطره جنگ «سیتینگ بول» با نیروهای ژنرال کاستر در 25 ژوئن سال 1876 که ضمن آن کاستر و همه افراد او کشته شدند دست به اقدام زدند و واحد هفتم (واحد سابق ژنرال کاستر) را روانه محل کردند که «کشتار ووندد نی Wounded Knee Massacre» صورت گرفت. به مناسبت کشتار «ووندد نی» هر سال مراسمی از سوی بومیان (سرخ پوستان) در این محل برپا می شود.

این آخرین درگیری بزرگ بومیان آمریکای شمالی با مهاجران سفید پوست بود که از سال 1607 میلادی پس از ورود انگلیسی ها به شمال آمریکا (ویرجینیا) آغاز شده بود.

1170 -
هنری دوم پادشاه وقت انگلستان پس از این که شنید توماس بکر اسقف اعظم آن کشور (اسقف کانتربوری) گفته است که پادشاه حق مداخله در کار او و قضاوت درباره کارهای وی را ندارند چهار تن از افسران گارد خود را مامور قتل اسقف اعظم کرد و آنان وارد کلیسای کانتربری شدند و بکر را گردن زدند.

8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟
توماس بکر

1933 - (1312 هجری خورشیدی) ایران دارای کارخانه سیمان شد (سیمان شهرری).

1940 - در یک حمله لوفت وافه (نیروی هوایی آلمان) به لندن، در این شهر بیش از سه هزار تن کشته و هزاران تن دیگر مجروح شدند.

1955 - دستگاه قضایی ارتش برای نواب صفوی و هفت تن از اعضای جمعیت فدائیان اسلام کیفرخواست اعدام صادر کرد.

8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟
لحظه اعدام شهید نواب صفوی

1392 - بدهی 2 میلیارد و 700 میلیون دلاری بابک زنجانی به وزارت نفت جمهوری اسلامی ایران

به گزارش مورخ هفتم دیماه 1392 خبرگزاری فارس (خبر شماره: 13921007001466)،‌ سعید حیدری به خبرنگار این خبرگزاری گفته است که از بدهی حدود 2 میلیارد و 60 میلیون یورویی‌ (دو میلیارد و هفتصد میلیون دلاری ـ هر یورو = یک دلار و 37 سنت) که بابک زنجانی مدعی بازپرداخت آن به دولت شده بود، تا کنون هیچ پولی به حساب دولت واریز نشده است. بابک زنجانی* سندی به کمیسیون اصل 90 مجلس شورای اسلامی ارائه کرده بود مبنی بر پرداخت بدهی خود به وزارت نفت، که طبق بررسی‌ها و پیگیری‌های انجام شده از سوی مجلس و برخی دیگر، این سند و گواهی که ظاهراً از بانک مرکزی تاجیکستان صادر شده، اصالت نداشته است.

این نماینده مجلس شورای اسلامی افزود که بابک زنجانی تاکنون پولی بابت بدهی‌ خود به وزارت نفت، به دولت پرداخت نکرده و ادعای وی مبنی بر پرداخت این بدهی، درست نبوده است. وی گفت که پس از بررسی‌ متوجه شدیم که سند پرداخت بانک مرکزی تاجیکستان [ظاهرا] ساختگی بوده است!.

8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟
بابک زنجانی

چندی پیش بابک زنجانی ‌یک گواهی از بانک مرکزی تاجیکستان ارائه کرده بود،‌ مبنی بر اینکه تمامی بدهی خود به دولت ایران را در این کشور به حساب بانک مرکزی ایران واریز کرده است. روابط عمومی بانک مرکزی نیز اعلام کرده است که بابک زنجانی وجه مورد بحث را به حساب بانک مرکزی واریز نکرده است.

    *بابک زنجانی که این روزها، در گزارش های مربوط به ضعف های اداری، بکرات از او نام برده شده است متولد تهران در 21 اسفند 1349 و 43 ساله است که گفته شده است نزدیک به 64 شرکت داخلی و خارجی دارد ازجمله شرکت هواپیمایی قشم، هُلدینگ سورینت، باشگاه فوتبال راه‌آهن، First Islamic Bank مالزی، بانک «ارزش» تاجیکستان، یک موسسه‌ مالی ِ اعتباری در امارات، بخشی از سهام شرکت هواپیمایی «انور» ترکیه! و ....

ورود این مردِ مطرح روز در جمهوری اسلامی به دنیای اقتصاد ـ پول ـ از زمانی آغاز شد که سرباز وظیفه بود و مامور بانک مرکزی شده و در لباس سرباز ـ رانندگی اتومبیل نوربخش رئیس وقت بانک به او واگذار شده بود و رانندگی نوربخش و به محافل و مجالس بردن او و شنیدن صحبت ها، بابک را مشتاق بازار پول کرد و پس از پایان دوره سربازی وارد این معاملات شد و .... به گزارش خبرگزاری فارس که این مطلب از آن نقل شده است، وزیر نفت گفته است که بابک بیش از 2 میلیارد دلار بدهی به آن وزارت دارد که خود او می گوید یک میلیارد و 200 میلیون. بابک جمع دارایی هایش را 25 هزار میلیارد تومان اعلام کرده است. به اظهار اتحادیه های کارگری، دهها موسسه تجاری سازمان تامین اجتماعی به بابک واگذار شده است ولی از «مبلغ» اطلاعی در دست نیست!. سال گذشته نام بابک زنجانی و 15 شرکت زیر مسئولیت وی در لیست تحریم های اتحادیه اروپا قرار گرفت.

زادروزها

    1709 - زادروز الیزابت روسیه امپراتریس روسیه از 1741 تا زمان مرگ
    1808 - زادروز اندرو جانسون هفدهمین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا
    1809 - زادروز ویلیام اوارت گلدستون سیاستمدار بریتانیایی ، چهار دوره نخست وزیر انگلیس

8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟
اندرو جانسون

    1910 - زادروز رونالد کوز اقتصاددان و نویسنده اهل بریتانیا ، برنده جایزه نوبل اقتصاد سال1991
    1934 - زادروز فروغ فرخزاد شاعر ایرانی

8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟
جان ویت

    1938 - زادروز جان ویت بازیگر آمریکایی
    1972 - زادروز جود لا بازیگر، تهیه کننده و کارگردان انگلیسی

8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟
فروغ فرخزاد

درگذشت‌ها

    795 - درگذشت آدریان یکم از پاپ‌های کلیسای کاتولیک رم
    1825 - درگذشت ژاک لویی داوید نقاش نامدار فرانسوی و از پیشگامان سبک نئوکلاسیسیسم

8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟
ژاک لویی داوید

    1834 - درگذشت رابرت مالتوس استاد دانشگاه و اقتصاددان انگلیسی
    1891 - درگذشت لئوپولد کرونکر ریاضی‌دان و منطق‌دان آلمانی
    1924 - درگذشت کارل اشپیتلر شاعر سوئیسی ، برنده جایزه نوبل ادبیات سال 1919

8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟
آندری تارکوفسکی

    1926 - درگذشت راینر ماریا ریلکه شاعر و نویسنده اتریشی
    1986 - درگذشت آندری تارکوفسکی کارگردان و فیلم‌ساز روسی
    1986 - درگذشت هارولد مک‌میلان نخست‌وزیر بریتانیا از سال 1957 تا 1963
    1375 ش – درگذشت آنیک شفرازیان، بازیگر تئاتر، سینما، تلویزیون ایرانی

8 دی - 29 دسامبر؛ در تاریخ چه گذشت؟
آنیک شفرازیان

آرامگاه «کوروش» در پاسارگاد

آرامگاه «کوروش» یا قبر «مادر سلیمان»؟

  «دشت مرغاب» در محوطه‌ی پاسارگاد در استان فارس بیش از 2550 سال پیش یک باغ بزرگ بود، باغی با نگهبانان و خدم و حشم که از مقبره‌ی «کوروش» محافظت می‌کردند، با سایبانی بزرگ روی مقبره که همه در زیر سایه‌ی آن زیارت می‌کرده‌اند.
بر اساس سفرنامه‌های باقی‌مانده از آن دوران، «دشت مرغاب» باغی بزرگ و رویایی بود، با تندیس‌های زرین و زیورآلات آراسته و پر از درخت که حالا یک بیابان بایر است و در وسط آن تنها نمونه‌ آرامگاه‌سازی از دوره‌های پیش از اسلام یعنی مقبره‌ی کوروش خودنمایی می‌کند. البته این بایر بودن با توجه به اسناد موجود پس از غارت مقبره‌ی کوروش توسط سربازان یونانی به مرور به وجود آمده است.
 هفتم آبان ماه روزی‌ست که آن را به نام «کوروش» - پادشاه بزرگ ایرانی - نامگذاری کرده‌اند ، عنوانی‌ که هیچ‌ جایی در تقویم رسمی کشور ندارد.
اما کوروش که بود؟ سال 559 پیش از میلاد یعنی 2553 سال پیش، «کوروش» در سن 32 سالگی جانشین پدرش «کمبوجیه» شد و با فتح بابِل، جایی که حکمرانی بر آن به مثابه فرمانروایی بر جهان را داشت، در سال 58 پیش از میلاد تاجگذاری کرد و بعد از آن «کوروش بزرگ» نام گرفت.
او پس از اقدامات و فتوحاتی که برای ایران انجام داد، 30 سال بعد از تاجگذاری در 529 پیش از میلاد (2523 سال پیش) فوت کرد. بر اساس متن‌های موجود در کتاب «تربیت کوروش» یا «کوروش‌نامه» نوشته «گسنفون»، کوروش به فرزندانش وصیت کرد تا در زمان دفن، جسدش را مومیایی نکنند، با طلا نپوشانند و بدنش را بدون تابوت در خاک بگذارند.
کوروش یک پادشاهی جهانی را شکل داد که در طول تاریخ بی‌مانند است، قلمرویی که به گونه‌ای که آن را نه در گذشته داشته‌ایم و نه در آینده مانند آن را خواهیم داشت. حتی پس از کوروش بسیاری از پادشاهان قصد تقلید از وی را داشتند، مانند اسکندر که ابایی نداشت لباس هخامنشی بپوشد. او علاوه بر خودش به سربازان‌اش نیز دستور داد با زن‌های ایرانی ازدواج کنند تا فرهنگ ایرانی - یونانی به فرزندانشان منتقل شود.
کوروش خود را برای همیشه در تاریخ ایران و جهان جاودانه کرد. او با نوشتن حقوق منشور کوروش، پس از پیروزی بر «نبونعید» و تصرف بابل، آن را یک سند و شاهد تاریخی پرارزش در سطح دنیا کرد، به گونه‌ای که در سال 1971، سازمان ملل متحد منشور حقوق بشر کوروش را به همه‌ی زبان‌های رسمی کشورهای عضو سازمان منتشر کرد و بدلی از این استوانه را در مقر سازمان ملل در شهر نیویورک قرار داد.
استوانه‌ی کوروش بزرگ یا منشور حقوق بشر کوروش لوحی از گل پخته است که در سال 538 پیش از میلاد به فرمان کوروش بزرگ هخامنشی نگاشته شده‌ است. نیمه‌ی نخست این لوح از زبان رویدادنگاران بابلی و نیمه‌ی پایانی آن سخنان و دستورهای کوروش به زبان و خط میخی اکدی (بابلی نو) نوشته شده‌ است.
این استوانه در سال 1258 خورشیدی/ 1879 میلادی در نیایشگاه اِسَگیله (معبد مردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر بابل باستانی پیدا شد و در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری می‌شود. این منشور را یکی از بزرگترین نشانه‌های روحیه‌ی بردباری در فرهنگ ایرانی می‌دانند.
اما شخصیت کوروش و اقدامات او باعث شد وی را «ذوالقرنین» بنامند؛ کلمه‌ای که به گفته‌ی بسیاری از بزرگان در قرآن نیز آمده است.
از جمله بزرگانی که معتقدند ذوالقرنین یادشده در قرآن و مسیح عهد عتیق هر دو به کوروش هخامنشی برمی‌گردد، می‌توان به «علامه طباطبایی» در تفسیرالمیزان، «آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی»، ترجمه تفسیر سوره کهف از باستانی پاریزی، مولانا «ابوالکلام آزاد»، مفسر بزرگ قرآن و وزیر فرهنگ هند در زمان گاندی در تفسیرالبیان، و 10 نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسیر نمونه (مانند قرائتی، امامی، آشتیانی، حسنی، شجاعی، عبدالهی و محمدی، دکتر علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلامی، صدر بلاغی در قصص قرآن، آیت‌الله «سید محمد فقیه» استاد اخلاق و حافظ کل قرآن و نماینده مجلس خبرگان دوم، استاد محیط طباطبایی و حجه‌الاسلام شهید هاشمی‌نژاد اشاره کرد.
به عنوان مثال باستانی پاریزی، عضو هیات علمی دائره‌المعارف بزرگ اسلامی پیشتر در این‌باره گفته است: در تورات، کوروش به صورت اسم کوروش آمده است. ما در کتب تاریخی خودمان آن را به صورت "کی‌روش" نوشتیم که درست هم است.
وی با بیان این‌که تنها تصویری که از کوروش باقی مانده تصویر برجسته‌ای در پاسارگاد است، ادامه داد: بر روی آن تصویر نام «کوروش» نوشته نشده است، اما نقاشی از دوره‌ی صفویه داریم که این تصویر را کشیده و بالای آن سه خط به خط میخی نوشته شده «من کوروش پادشاه هخامنشی هستم»، ولی آن نوشته الان وجود ندارد.
باستانی پاریزی با بیان این‌که ‌60 سال پیش کتاب مذکور را ترجمه کرده است، افزود: انعکاس این مسئله در جامعه‌ روحانیت ایران بسیار مهم است که اسم یک ایرانی آریایی در قرآن آمده باشد. این از نظر جامعه‌ی ما ایرانی‌ها خیلی حرف است.
این استاد برجسته‌ی تاریخ اظهار کرد: اولین‌بار یک ایرانی قرآن را ترجمه و در تبریز چاپ کرده که این نکته را در مورد «کوروش» و «ذوالقرنین» قبول کرده است. بار دوم مرحوم تابنده گنابادی کتابی تحت عنوان «سه داستان اساطیری در قرآن» به چاپ رسانده که بر همین مسئله تاکید کرده است. مرحوم علامه طباطبایی هم در کتاب‌شان منعکس کرده‌اند که با استدلال‌هایی که ابوکلام آزاد کرده است تا دلیل دیگری بر رد آن پیدا نکنیم آن را قبول می‌کنم.
زاگرس زند - ایران‌شناس و مدرس تاریخ ایران باستان - درباره‌ی شخصیت کوروش و آرامگاه وی اظهار کرد: آرامگاه کوروش تنها نمونه‌ سنت آرامگاه‌سازی در پیش از میلاد است، چراکه در دوران قبل از کوروش، پادشاهان ثروتمند و زیادی که دوره‌ی پادشاهی‌شان هر کدام معماری پرشکوهی داشته‌اند زندگی می‌کردند، اما پس از مرگ‌شان هیچ نشانی از مقبره یا مکان دفن آن‌ها وجود ندارد، به همین دلیل آرامگاه کوروش را می‌توان نمونه‌ای از سنت آرامگاه‌سازی در آن زمان دانست.
او سنت آرامگاه‌سازی را دارای باری مقدس در آن زمان دانست و افزود:‌ این سنت در آن زمان حتی به فرهنگ عامیانه نیز راه پیدا کرد، به گونه‌ای که پس از اسلام شکوفا شد، مانند معماری در ساخت بناهایی مثل حمام و مسجد در آن دوران که به طور کامل از ویژگی‌های ایرانی برخوردار بودند؛ آرامگاه‌سازی نیز از این خصوصیت بهره گرفته است.
وی با بیان این‌که سنت آرامگاه‌سازی در ایران باستان بسیار متفاوت‌تر از ایران پس از اسلام است، افزود: با این وجود تنها آرامگاه باقی مانده از آن دوره، آرامگاه «کوروش» است. این آرامگاه در بستر تاریخیِ خود، یگانه است. همچنین ساخت مقبره‌ی آن نیز اهمیت و بی‌همتا بودن کوروش را نشان می‌دهد.
این مدرس دانشگاه ادامه داد: با توجه به اسناد موجود و آنچه در سفرنامه‌ی افراد مختلف در دوران باستان نوشته شده، به نظر می‌رسد این آرامگاه حالتی زیارتگاهی داشته است، اما پس از مدتی چون مردم فراموش می‌کنند که آن مقبره متعلق به چه کسی بوده، تا حدود 200 سال پیش به این مقبره، قبر «مادر سلیمان» می‌گفتند.
او اضافه کرد: در حدود اوایل سده‌ی 19 میلادی باستان‌شناسان با تحقیقاتی که انجام دادند و با توجه به متن‌ها و کتیبه‌های در دسترس‌شان، حدس زدند که این مکان متعلق به آرامگاه «کوروش» است، بنابراین کمتر از 200 سال است که باستان‌شناسان به یقین متوجه شده‌اند که این مکان متعلق به «کوروش» بوده است.
زند همچنین درباره‌ی زیارتگاهی بودن این مقبره عنوان کرد: با توجه به منابعی مانند نوشته‌های «استرابون» تاریخ‌نگار و جغرافی‌دان جهان باستان و «هرودت»، تاریخ‌نویس به نظر می‌رسد مکانی که آرامگاه کوروش در آن قرار دارد یک مکان زیارتگاهی بوده است. این دو تاریخ‌نویس نوشته‌اند: «اسکندر از این آرامگاه دیدن کرده است. آن آرامگاهی بزرگ و مملو از تندیس‌های زرین و زیورآلات آراسته با نگهبانان بی‌شماری بوده که مردم در آن زیارت می‌کرده‌اند.»
این ایران‌شناس همچنین درباره‌ سازه‌ی مقبره‌ کوروش اظهار کرد: مساحت زیربنای آرامگاه کوروش 156 متر مربع و با ابعاد 12 در 13 متر است. این مقبره چند پلکان دارد که از کوچک به بزرگ روی هم سوار شده‌اند تا به اتاقک وسط برسند. ارتفاع پله‌ی اول 170 سانتی ‌متر‌، ارتفاع پله دوم و سوم هر کدام 130 سانتی‌متر و سه پله آخر نیز هر کدام 55 سانتی‌متر ارتفاع دارند. بنابراین بلندی کل بنای مقبره‌ی کوروش 11 متر است، با یک سقف شیروانی مانند.
وی آرامگاه کوروش را به یک حرم بسیار کوچک شبیه دانست و افزود: معماری این مقبره، مدل معابد زیگوراتی و مقابر اورارتوئی‌هاست که سال‌ها در مهاجرت بوده‌اند، به نظر می‌رسد مقبره کوروش نیز از این مدل معماری سرمنشاء گرفته است.
زند افزود: مقبره کوروش از سنگ‌های بسیار بزرگ و سفید شکل گرفته است که بدون ملات و با بسط‌های سلسله‌ای روی هم وصل شده‌اند. این بنا به لحاظ مکانیک سازه و بحث فرسایش آب و باد به درستی طراحی شده و بیشترین پایداری ممکن را دارد.
این ایران‌شناس نمونه‌ی بسیار کوچک‌تر مقبره‌ی کوروش را مقبره‌ی «گوردختر» در شهرستان دشتستان استان بوشهر دانست و افزود: آن مقبره برخلاف مقبره‌ی کوروش خط و کتیبه‌ای ندارد و پلکانی بسیار کوتاه‌تر دارد. در واقع آن براساس گمانه‌های مطرح شده یک مدل کوچکتر از آرامگاه کوروش است.


امام سجاد (ع) تنها سفیر بازمانده، از کربلا تا شهادت

شهادت امام چهارم شیعیان با زهر کین؛

امام سجاد (ع) تنها سفیر بازمانده، از کربلا تا شهادت

‌ای مردم! آنکه مرا می‌شناسد که می‌شناسد‌ و آنکه مرا نمی‌شناسد، من علی فرزند حسین (ع) هستم؛ همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی‌آنکه جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند! من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک و آرامش او ربوده شد و مالش به غارت ‌و خاندانش به اسارت رفت.

حضرت علی بن الحسین، امام سجاد (ع) در ‌5 شعبان یا 15 جمادی الاولی سال 38 هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود و در دوازدهم یا هجدهم ‌و بنا بر مشهور در 25 محرم سال 95 ه.‌ق در ‌حدود 56 سالگی مسموم شده و به شهادت رسید. آن حضرت در واقعه کربلا 23 سال داشت، مرقد شریفش در مدینه در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی (ع) است. دوران امامت ایشان که 35 سال بود، مصادف با دشوار‌ترین دوران ظلم و خفقان امویان (از یزید تا ولید بن عبدالملک) گذشت.
در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ نکات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشه‌ای از نقش احیاگر سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ را از کربلا تا شهادت باید چند محور را به صورت گذرا ‌بررسی کرد؛ نخست بیماری امام سجاد (ع) در حین حادثه عاشورا، دوم نقش آن حضرت در زنده نگه داشتن قیام عاشورا، سوم حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت ـ علیهم السلام ـ چهارم خطبه‌های حضرت سجاد از کربلا تا مدینه و در آخر شهادت آن امام همام.
بیماری امام سجاد ـ علیه السلام
برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین علیه السلام در واقعه جان گداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته اند که از سن مبارکش 22 سال می گذشت. محمد بن سعد در کتابش می نویسد:
«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال می گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجاد علیه السلام از کربلا تا شهادت همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله صلی الله علیه وآله از فاطمه علیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.»
شیخ مفید در این باره می گوید: «همین که امام حسین علیه السلام شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می برد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.»
امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی - بنا به مشیت الهی - بیمار بود و پس از بهبودی، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم المریض معرفی کرده اند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیه السلام و فداکاری های ایشان بی توجهی کرده اند.
نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
از آنجا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای اینکه این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگه داشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال می‌کرد. ظلمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.
هر وقت امام می‌خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می‌افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می‌شد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را می‌پرسیدند می‌فرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند، ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند‌».
بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد ـ علیه السلام ـ با سخنرانی و خطبه‌های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.

حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت ـ علیهم السلام
پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را 64 نفر تا 84 نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را 12 تا 14 نفر نوشته‌اند که با چهل شتر ـ که هر شتر هودجی بی‌سر پوش بر آن‌ها بسته بودند ـ حمل می‌شدند. همه آن‌ها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجادـ علیه السلام ـ بود. دشمن نسبت به ایشان سخت گیر‌تر عمل می‌کرد. آن چنان که مورخان نوشته‌اند: امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دست‌های مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند.
بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال 61 ه. ق ذکر کرده‌اند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشته‌اند.
خطبه‌ها و سخنرانی‌ها
امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت؛ بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران‌ فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام ـ علیه السلام ـ سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ درود فرستاد و سپس چنین فرمود: «ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا. ای‌ها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله؛
ای مردم! آنکه مرا می‌شناسد که می‌شناسد‌ و آنکه مرا نمی‌شناسد، من علی فرزند حسین (ع) هستم؛‌‌ همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی‌آنکه جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند! من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک و آرامش او ربوده شد و مالش به غارت ‌و خاندانش به اسارت رفت. من فرزند اویم که [دشمنان انبوه محاصره‌اش کردند و در تنهایی و بی‌یاوری بی‌آنکه کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست. هان،‌ ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامه‌هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامه‌هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده‌اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ خواهید نگریست؟».
سخنان امام چهارم که به اینجا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند ‌و وجدان‌های خفته برای چندمین بار بیدار شد. آن‌ها یکدیگر را سرزنش می‌کردند و به همدیگر می‌گفتند: تباه شدید و نمی‌دانید.
امام سجاد ـ علیه السلام ـ در ادامه سخنانش فرمود: «خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آنچه می‌گویم عمل کند، زیرا روش رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله ـ برای ما الگویی شایسته است‌» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة».
قبل از اینکه سخنان حضرت به پایان برسد، کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند:‌ ای فرزند رسول خدا‌! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم؛ از این پس مطیع فرامین تو هستیم. با هر که فرمان دهی می‌جنگیم. با هر که دستور دهی صلح می‌کنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان می‌گیریم.
امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در پاسخ سخنان ندامت آمیز و شعارگونه کوفیان فرمود: «هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعار‌ها و حمایت‌های سراب گونه شما را نخواهم خورد) ‌ای خیانت‌کاران دغل باز، ‌ای اسیران شهوت و آز. می‌خواهید‌‌ همان پیمان شکنی و ظلمی را که نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟
نه به خدا سوگند، هنوز زخمی را که زده‌اید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبت‌ها هنوز در کامم هست و غم‌ها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما کوفیان می‌خواهم ‌نه با ما باشید و نه علیه ما‌».
امام سجاد ـ علیه السلام ـ با این سخنان، مهر بی‌اعتباری و بی‌وفایی را بر پیشانی آن‌ها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعله‌ور ساخت و با این سخنان بر ندامت آن‌ها افزود: «اگر حسین ـ علیه السلام ـ کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزش‌ها و کرامت‌های بر‌تر نیز قبل از او به شهادت رسید. ‌ای کوفیان! با آنچه نسبت به حسین ـ علیه السلام ـ روا داشتند، شادمان نباشید. آنچه گذشت واقعه‌ای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند».

سخنان امام سجاد ـ علیه السلام ـ در مجلس عبیدالله بن زیاد
حضور امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ در جمع اسرای کربلا، چشمگیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهم‌ترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود. عبیدالله که تصور می‌کرد در حادثه کربلا مردی ‌نمانده و همه آنان به قتل رسیده‌اند، از مأموران خود در این باره پرسید‌ و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاکی از کینه وی نسبت به خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ بود که نمی‌توانست شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب ـ علیهما السلامـ
  باشد.
طبری،‌ مورخ مشهور‌ آورده است: «با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجاد ـ علیه السلام ـ رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین علیهما السلام را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین علیهما السلام لحظه‌ای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام ـ علیه السلام ـ گفت: چرا پاسخ نمی‌دهی؟
امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موت‌ها» ; «خداوند جان‌ها را به هنگام مرگ دریافت می‌کند.» «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله / هیچ انسانی نمی‌میرد مگر به اذن الهی‌».
عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین علیهما السلام را نیز به شهادت رسانند، ولی حضرت زینب کبری ـ علیها السلام ـ فریاد برآورد: «یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنی معه / ‌ای ابن زیاد! آن همه از خون‌های ما که ریخته‌ای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا، اگر می‌خواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش.» شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب ـ علیها السلام ـ سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ منصرف شود.
امام سجاد ـ علیه السلام ـ در مسیر شام
در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین ـ علیه السلام ـ بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری علی بن الحسین ـ علیهم السلام ـ باقی بود. کسانی که مأموریت یافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن بودند. و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند.
قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. هنگامی که کاروان اهل بیت علیهم السلام به منزل «سفاخ» رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آنجا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی ـ از اصحاب رسول الله ـ صلی الله علیه وآله‌ ـ از موضوع شهادت فرزند رسول خداـ صلی الله علیه وآله ـ و اسارت اهل بیت علیهم السلام او آگاه شود و فرمایشات رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ درباره محبت رسول اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ نسبت به امام حسین ـ علیه السلام ـ را برای مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند.
در برخی از منابع تاریخی آورده‌اند: قافله اسیران اهل بیت ـ علیهم السلام ـ از شهر بعلبک نیز گذشت. مردم بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهر‌ها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیک‌تر می‌شد، مردمانش از اهل بیت علیهم السلام دور‌تر بودند و شناخت آن‌ها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.
سلطه بنی امیه بر این مناطق، اجازه نمی‌داد تا راویان و سخنگویان، فضائل اهل بیت علیهم السلام و مناقب علی بن ابی طالب ـ علیهما السلام ـ را برای مردم بازگو کنند، بلکه برعکس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستای اهداف دستگاه خلافت به جعل حدیث بپردازند. از این جهت دور از انتظار نمی‌نمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه اینکه قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.
منظره تأسف آور کودکان شلاق خورده و بچه‌های پدر از دست داده و زنان داغ‌دیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهه‌های مردم بی‌خبر از همه جا و سخنان شماتت آمیز آن‌ها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا! در اینجا بود که دختر امیرالمؤمنین،‌ام کلثوم، با مشاهده این وضعیت به آن‌ها چنین نفرین کرد: «اباد الله کثرتکم، و سلط علیکم من لا یرحمکم / خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسانی را که به شما رحم نمی‌کنند بر شما مسلط گرداند‌».
سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک
حضرت امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ در حالی که قطرات اشک بر چهره‌اش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلت زده بعلبک چنین فرمود: «آری روزگار است و شگفتی‌های پایان ناپذیر و مصیبت‌های مداوم آن؛ ‌ای کاش می‌دانستم کشمکش‌های گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه می‌برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی‌تابد!
ما را بر پشت شتران برهنه سیر می‌دهد. در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواری‌های راه در امان می‌دارند! گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته‌ایم! وای بر شما،‌ ای مردمان غفلت زده! شما به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید‌».

ورود به شام
در بعضی مقاتل آمده است: امام سجاد ـ علیه السلام ـ پس از تحمل شکنجه‌های فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علی بن ابی طالب ـ علیهما السلام ـ چیزی نشنیده بودند و لعن او را فریضه می‌شمردند، رسید. کوفیان که پیرو علی ـ علیه السلام ـ بودند و از مولی شناخت داشتند، چه کردند که شامیان بکنند!
دیلم بن عمر می‌گوید: «آن روز که کاروان اسیران آل رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.
اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن الحسین ـ علیهما السلام ـ که سالار آن قافله شناخته می‌شد، ایستاد و گفت: خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردانید!
علی بن الحسین ـ علیهم السلام ـ لب فرو بسته بود تا آنچه پیرمرد در دل دارد بگوید. وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام ـ علیه السلام ـ فرمود: همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرف‌هایت تمام شود، اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.
پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده‌ام.
علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ فرمود: آیا قرآن تلاوت کرده‌ای؟
پیرمرد گفت: آری.
علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ فرمود: آیا این آیه را خوانده‌ای که خداوند می‌فرماید:
‌«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی /‌ای پیامبر، به مردمان بگو من در برابر تلاش‌هایی که برای هدایت شما انجام داده‌ام، پاداشی نمی‌خواهم جز اینکه خویشان مرا دوست بدارید‌».
پیرمرد جواب داد: آری خوانده‌ام، ولی چه ارتباطی با شما دارد؟‌
حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ ماییم.
سپس امام ـ علیه السلام ـ پرسید: ‌ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده‌ای؟
 «و آت ذی القربی حقه / حق خویشاوندان و نزدیکانت را پرداخت کن‌».
مرد شامی: آیا شمایید «ذی القربی» و خویشاوند پیامبر؟
امام ـ علیه السلام ـ فرمود: بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده‌ای که فرموده است: «واعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی / آنچه غنیمت به چنگ می‌آورید یک پنجم آن از خدا و رسول و نزدیکان اوست‌».
مرد شامی گفت: آری خوانده‌ام.
امام فرمود: مقصود از ذی القربی در این آیه نیز ما هستیم.
امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: آیا این آیه را تلاوت کرده‌ای: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا / همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه‌ای بی‌مانند پاک گرداند‌».‌ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان کسی جز ما، «اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله» شناخته می‌شود؟
مرد شامی دانست آنچه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجی نیستند. اینان فرزندان رسول الله صلی الله علیه وآله هستند و از آنچه گفته بود پشیمان شده، با شرمساری دست‌هایش را به سوی آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت: «اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، من عداوة آل محمدصلی الله علیه وآله و ابرا الیک ممن قتل اهل بیت محمدصلی الله علیه وآله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم / خدایا به سوی تو باز می‌گردم، خدایا به سوی تو باز می‌گردم، خدایا به سوی تو باز می‌گردم از دشمنی خاندان پیامبر و بی‌زاری می‌جویم و به سوی تو رو می‌آورم از کشندگان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله. من روزگاران دراز قرآن تلاوت کرده‌ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آن را درک نکرده بودم‌».
سخنانی که بین امام سجاد ـ علیه السلام ـ و پیرمرد شامی گذشت، ندای بیدارباشی بود بر پندار خفته شامیان.
جواب امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ به شماتت دشمنان
مورخین نوشته‌اند: ابراهیم پسر طلحه (از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به کاروان اسرای اهل بیت رساند. چون علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ را دید، از حضرت پرسید: علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ‌ حالا چه کسی پیروز است؟ (گویا فرزند طلحه شکست پدرش در جنگ با علی ابن ابی طالب ـ علیهما السلام ـ را در برابر چشمانش مجسم کرد و از روی انتقام جویی چنین گفت.)
امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: «اگر می‌خواهی بدانی ظفرمند کیست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو‌».
پاسخ کوتاه، اما کوبنده امام سجاد ـ علیه السلام ـ به پسر طلحة بن عبیدالله، پیامی ژرف به همراه داشت. به او فهماند که جنگ ما در گذشته و حال برای عزت و قدرت دنیایی نبود که اکنون ما شکست خورده باشیم و تو و یزید فاتح باشید. قیام ما برای زنده ماندن پیام وحی و رسالت بود و تا زمانی که از ماذنه‌ها، ندای اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله به گوش رسد و مسلمانان برای نماز خویش در اذان و اقامه، این شعار‌ها را تکرار کنند، ما پیروزیم.
امام سجاد در مجلس یزید
یزید بن معاویه - لعنة الله علیه - که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا می‌دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را وارد کنند و او اهل بیت را تحقیر کند. مأموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و وارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد.
کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود: «انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لو رانا علی هذه الحالة /‌ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»
امام ـ علیه السلام ـ با کوتاه‌ترین جمله، بلند‌ترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل می‌کند. مردم شام که یزید را خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله می‌دانستند و برای پیامبرصلی الله علیه وآله احترام قائل بودند، با این فرمایش امام ـ علیه السلام ـ از خود می‌پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟
سخنان امام سجاد ـ علیه السلام ـ چنان ضربه‌ای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ باز کنند.
یزید همچنان مست غرور است. چون مأموران سر سیدالشهداء را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست: «یغلقن هاما من رجال اعزة، علینا و هم کانوا اعق و اظلما / [شمشیر‌ها] سر مردانی را می‌شکافند که نزد ما گرامی هستند [ولی چه می‌توان کرد که] آنان در دشمنی و کینه توزی پیش دستی کردند!»
امام سجاد ـ علیه السلام ـ در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری که خواندی، این آیه را از قرآن بشنو که خداوند می‌فرماید: «ما اصابکم من مصیبة فی الارض و فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبرا‌ها ان ذلک علی الله یسیر. لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و الله لایحب کل مختال فخور / نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان‌های شما مگر آنکه در لوح محفوظ است پیش از آنکه آن را پدید آریم. به درستی که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متکبران را دوست ندارد‌».
یزید که منظور امام ـ علیه السلام ـ و پیام آیه را دریافته بود، به شدت خشمگین شد و در حالی که با ریش خود بازی می‌کرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست که سزاوار تو و پدر توست: «و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر»؛ «هر مصیبتی که به شما برسد، نتیجه دست آوردهای خود شماست و خدا بسیاری را عفو می‌کند‌».
و سپس خطاب به علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن کرد که دیدی.
امام سجاد ـ علیه السلام ـ مجددا آیه «ما اصابکم من مصیبة‌‌». را تلاوت کرد.
یزید به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجددا آیه‌ای را خواند که قبلا متعرض آن شده بود.
یزید انتظار داشت که امام سجاد ـ علیه السلام ـ در برابر اهانت‌ها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود: «طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا می‌داند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمی‌کنیم‌».
یزید که به بن بست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.
علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از اینکه به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله صلی الله علیه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود:‌ای یزید! اگر می‌دانستی چه کرده‌ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده‌ها و خاندان من چه آورده‌ای به کوه‌ها می‌گریختی و بر ریگ‌ها می‌خفتی و بانگ و فریاد بر می‌داشتی‌».
یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین ـ علیه السلام ـ و حضرت علی ـ علیه السلام ـ بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد. امام سجاد ـ علیه السلام ـ از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود: «خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد‌».
هنگامی که سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام سجاد ـ علیه السلام ـ خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما آنچه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم‌». ابتدا یزید رضایت نداد تا اینکه بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام ـ علیه السلام ـ اجازه داد و گفت: منبر برو و از آنچه پدرت کرد، معذرت بخواه.
امام سجاد ـ علیه السلام ـ از پله منبر بالا رفت و خطبه‌ای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در اینجا به فرازی از آن خطبه می‌پردازیم: «انا بن مکة و منی، انا بن الزمزم و الصفا; انا بن محمد المصطفی؛ انا بن علی المرتضی. انا بن فاطمة الزهراء / من فرزند مکه و منایم. من فرزند زمزم و صفایم; من فرزند محمد مصطفایم. من فرزند علی مرتضایم. من فرزند فاطمه زهرایم...‌».
امام زین العابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آنجا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام ـ علیه السلام ـ به مؤذن دستور اذان داد. مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه می‌شنیدند، اذان گفت.
وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمد ـ صلی الله علیه وآله ـ که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ جد توست، دروغ گفته‌ای و کفر ورزیده‌ای و اگر باور داری که پیامبرصلی الله علیه وآله جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟»
آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن معاویه پایان یافت.
سخنان بزرگ مبلغان اسلام؛ حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ و زیبب کبری علیها السلام چنان در روحیه مردم شام تأثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت می‌کند. مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که می‌دانستی این‌ها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت کنند؟».
عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجاد ـ علیه السلام ـ از یزید پرسید: «این جوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین ـ علیه السلام ـ ‌»‌ یهودی گفت: «کدام حسین؟‌‌». آن قدر پرسید تا دانست این‌ها از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هستند. حسین کسی است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول الله صلی الله علیه وآله است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید!».
یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آنچه نسبت به خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ انجام داده است، معذرت خواهی کند و مسؤولیت شهادت امام حسین ـ علیه السلام ـ و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد. ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجاد ـ علیه السلام ـ می‌خواهد که اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد.
بدیهی می‌نماید که نخستین تقاضای امام سجاد ـ علیه السلام ـ و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیده‌شان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت به شهر پیامبرصلی الله علیه وآله، مدینه، شهر خاطره‌های زنده شهیدانشان باشد. مدت توقف امام سجاد ـ علیه السلام ـ واسرای خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ را در شام از ده روز تا یک ماه نوشته‌اند.
شهادت امام سجاد ـ علیه السلام
اسوه علم و حلم، امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ ، پس از یک عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، به دست هشام و یا ولیدبن عبدالملک مسموم و در 25 محرم سال 95 هجری قمری به شهادت رسید و بدن مطهرش را در کنار تربت پاک امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ در بقیع به خاک سپردند.